خنده های تو ♡

خنده های تو اگر فاش شود
چیزی در درون من فرو میریزد
چیزی که به گمانم نامش را گذاشته اند
 عقل
منطق
شرم 
و تمام حرف های ناگفته !
خنده های تو اگر فاش شود 
قلب من زنده خواهد شد
و با ابدیت فریاد خواهد زد که تو را دوست می دارم 

بخوان که میخوانمت !

کاش بخوانی از خط خط وجودم 

تو را می خواهم 

تو را میخواهم 

می خوانی و می گذری

اما دلم تو را می خواند و نمی گذرد

تو خود را رهگذر می دانی ولی در دل تو رهگذر نیستی ...!

یار با ماست :)

گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس

زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس

من و همصحبتی اهل ریا دورم باد

از گرانان جهان رطل گران ما را بس

قصر فردوس به پاداش عمل می‌بخشند

ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین

کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس

نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان

گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم

دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

از در خویش خدا را به بهشتم مفرست

که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس

حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست

طبع چون آب و غزل‌های روان ما را بس

# حافظ

:)

گاه و بیگاه پر از پنجره های خطرم

# علیرضا آذر 

درس خوندن بنده

ادامه نوشته

عیدتون مبارک

ساقیا آمدن عید مبارک بادت

وان مواعید که کردی مرواد از یادت

در شگفتم که در این مدت ایام فراق

برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت

برسان بندگی دختر رز گو به درآی

که دم و همت ما کرد ز بند آزادت

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست

جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت

شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت

بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت

چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد

طالع نامور و دولت مادرزادت

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح

ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

# حافظ

اولین شعر من برای عید 🎉

عید می رسید از بام و گل و بوستان

بنگر چگونه عید می رسد از جان تو 

جانان تو وان جان پنهان تو 

بنگر چگونه نو کند با خنده ای بستان تو 

جانا تو نوری و سروری و تنی 

اما چگونه گویمت باید شوم من آن تو 

هرگز مرو هرگز مرو هرگز مرو تو از برم

کانجا که تو زانجا روی باشد همی زندان تو 

عیدم رسیده در برم اما چگونه گویمت

وقتی که تو بی من روی من چون شوم همراه تو ؟!

من راه رفته را برگشته ام از مقصدم 

زان پس که تو خواندی مرا امده ام من سوی تو 

جانا مرو جانا مرو کانجا که جمله بت شود 

جانا بیا جانا بیا کاینجا که هست جانان تو 

ای مهربان ای همزبان ای تو کلید هر نهان

خواندی مرا خواندم تو را ناگه شدم من سوی تو 

گفتی و گفتی و کنون اینجا نشسته در دلم گنجی نهان

بگذشتم و بگذشتم و آمده ام به سوی تو 

عیدم کنون گشت که از هجر توام آزادم 

وصلم بکردی با خودت من بنده و معبود ، تو 

عیدی که گویند مرا نیستم ملول ز آن 

اما دهان شیرین کنم که گشتم من موصول تو

جانا بیا جانان تویی هم یار و هم یاور تویی

جانا بیا جانا بیا من گشته ام اکنون تو 

 

اخر سال ...

امشب اخرین شب سال 98 بود 

البته دیگه الان سال جدیده . اخرین سال این قرن !

امسال که گذشت پر از اتفاق بود ! پرر از اتفاق !

به خوب و بد بودنشون کار ندارم . هر اتفاقی تو دنیا حکمتی داره !

چیزای زیادی یاد گرفتم . چیزایی هم هست که هنوز درسشونو نگرفتم . از خدا میخوام درسشونو بهم بده !

امسال کینه ای تو دلم نموند . خودم نخواستم . خداروشکر !

اخر سالتون قشنگ باشه ♡